کتاب اینترنتی ملاقات با گراتوس : در میان دیوارها اسیر

کتاب اینترنتی ملاقات با گراتوس : در میان دیوارها اسیر

از روزی که متولد شدم، آنچه به خاطر داشتم دیوار بود،دیوارهای خانه، دیوارهای مهدکودک، دیوارهای مدرسه، دیوارهای محل کار، دیوارهای دانشگاه، دیوارهای زندان 

چرا این قدر دیوار ساخته ایم ؟ 

دیوارهای دفاعی ولی از همه بدتر است، دیوارهایی که در روابط انسانی ساختیم . 

خوشحال بودم که پس خوردن ناهار آخر دیگر در این دنبا نخواهم بود که در میان دیوارها اسیر باش، می خواستم حداقل قدرت انتخاب مرگ خودم را داشته باشم . 

ناگهان فکری به سرم زد، نوعی خودکشی که دیگران و جک هم آسیبی نزند، تصمیم گرفتم که باخوردن قرص خودکشی کنم . 

راستی یادم رفت از پدر و مادر و خانواده ام بگویم، خیلی هم مهم نیست، ولی می دانستم از مرگ من کسی ناراحت نمی شود، البته مرگ سرنوشت همه ماست و اجتناب ناپذیر است .

 

تصمیم گرفتم به سمت پارک گلیشر بروم، در کودکی به همراه خانواده به اطراف پارک می رفتیم و همیشه دوست داشتم که به فرای سیم های خاردار و فنس ها بروم، حسی بود که مرا فرا می خواند، اسمم نیز به معنای کوه بود . 

شاید ریشه وجودی خودم را در کوه ها می دیدم. 

غروب روزهای شنبه سخت ترین و بدترین ساعات زندگی ام بود

چاپ